خرسند شديم از اينكه امروز رنگ دگر است، نه رنگ ديروز.تا شب نشده رنگ دگر شد ... گفتند از اين نكته هزار نكته بياموز ! فرياد زديم كه چرخ گردون ليلاتو نداده اي به مجنون ! فرياد برامد انكه خاموش ! كم داد اگر نگيرد افزون ! خاموش شديم ودر خموشي رفتيم سراغ مي فروشي ... فرياد زديم دواي ما كو ؟ گويند دواست باده نوشي !هشيار نشد مگر كه مدهوش اين بار گران بگيريم از دوش ... ارام كنار گوش ما گفت : اين بار گران تو مفت مفروش ! از كجا شوي تو پنهان ؟ از خود به كجا شوي تو پنهان ؟ از خود به كجا شوي گريزان ؟ بيداري دل چنين مخوابان ... سخت امده است ، مبخش آسان !
هشيار شديم از اينكه هستيم ، رفتيم و در ميكده بستيم ...
با خود به سخن چنين نشستيم:
ما باده نخورده ايم و هستيم ، رفتيم ؟ مسجد سر راه از ان گذشتيم ... بر روي درش چنين نوشتيم :
در ميكده هم خداي بيني ، با مرد خدا اگر نشستي!!!

:: بازدید از این مطلب : 1232
|
امتیاز مطلب : 260
|
تعداد امتیازدهندگان : 66
|
مجموع امتیاز : 66