خاموشتر از گذشته محو سكوت شده ام ... چند برگ كاغذ،يك خودكار نيمه تمام،و دلي كه هيچگاه همراه من نبوده است در كنارم نشسته اند...
غافله دقايق از مقابلم مي گذرد ... با حسرت نگاهش مي كنم.
ديگر حرفهايم براي كاغذ تازگي ندارد دفترها خط مرا نمي خوانند و كلمات كه از ناشناخته ترين نقطه ي خيالم فرياد مي كشند هيچ حسي را در كسي بيدار نمي كنند.....
افسوس معني واژه هايم را كسي نمي داند....
:: بازدید از این مطلب : 1118
|
امتیاز مطلب : 293
|
تعداد امتیازدهندگان : 71
|
مجموع امتیاز : 71